![]()
گفته بودی فردا،
پشت این پنجره ها ،
غنچه ای میروید،
روشنی می آرد،
دیرگاهیست که من ،
پشت این پنجره ها منتظرم،
ولی اینجا حتی،
ردپایی هم نیست...
![](http://deborah.persiangig.com/247/axe-sub-ir_cfre_bew_3fdg_8.gif)
اینـجا برای از تو نوشــتن هوا كم است
دنــــیا بـرای از تـو نوشــتن مـرا كـم اسـت
اكسیر من نه اینكه مرا شعر تازه نیست
من از تو می نویسم و این كیمیا كم است
سرشارم از خیال ولی این کفاف نیست
درشـعر من حقیـقت یک ماجـرا کـم است
تا این غزل شبیه غزل های من شود
چـیزی شبـیه عـطر حضور شـما کم است
گاهی تو را کنار خود احساس می کنم
اما چـقدر دلـخوشی خـواب ها کـم است
خون هر آن غزل که نگفتم به پای توست
آیا هـــــنوز آمـدنـت را بــــها کـــم اســت ؟
![](http://deborah.persiangig.com/247/axe-sub-ir_cfre_bew_3fdg_8.gif)
دل خوشم با غزلی تازه، همینم کافی ست
تو مرا باز رساندی به یقینم. کافی ست!
قانعم، بیشتر از این چه بخواهم از تو
گاه گاهی که کنارت بنشینم کافی ست!
گله ای نیست، من و فاصله ها همزادیم
گاهی از دور تو را خوب ببینم کافی ست
آسمانی! تو در آن گستره خورشیدی کن!
من همین قدر که گرم است زمینم کافی ست
من همین قدر که با حال و هوایت گهگاه
برگی از باغچه ی شعر بچینم کافی ست
فکر کردن به تو یعنی غزلی شورانگیز
که همین شوق مرا، خوب ترینم کافی ست